گروه وبلاگ نویسان رها

"""!* نویسندگانی متنوع با موضوعاتی متنوع """!*

گروه وبلاگ نویسان رها

"""!* نویسندگانی متنوع با موضوعاتی متنوع """!*

یه پک اس ام اس سر کاری مخصوص بازدید کنندگان وبلاگ ما

         

   اگه میخواین دوستانتون رو در حد تیم ملی سر کار بزارین این پک را دانلود کنین.

                      راستی فایل در برنامه word 2003 باز میشه.

 

                               برای دانلود مجموعه اینجا کلیک کنید.

سکه

خاطرم دریای پر غوغاست

یاد تو چون سکه ای سیمین رها بر آب ِ این دریاست .

خاطر دریا پریشان است

سینه دریا پر از تشویش ِ طوفان است .

دستِ من در موج و چشمم سوی ساحل هاست

قلب من منزلگه دلهاست .

نه بر این دریا سکونی

نه به ساحل ها چراغ رهنمونی

کی برآید از افق شمع بلند ِ آفتابم ؟

تا درنگ آرم دمی

تا بیاسایم کمی

تا در این امواج یادی ، یادگاری را بیابم .

ای دریغا .....

سر به سر موج است و گرداب است یا غرقاب

سکه سیمین فروتر می رود در آب .

 

" سیاوش کسرایی "

گفته ای از ؛تاگور؛

کتاب وقتی باز است ذهنی است که حرف می زند ....


وقتی بسته است دوستی است به انتظار


وقتی فراموش می شود جانی است که می بخشاید


وقتی نابود می شود ، دلی است که می گرید ...


" تاگور "

دیوونه شدم

دیووووونه شدم!!

-مسعود بسه دیگه خیلی دور شدیم.

-بیا چیزی نمونده تا برسیم.

-مسعود ولی من خیلی خستم .

پسرک نگاهی به دخترک انداخت.
-لا اقل بیا بریم زیر سایه اون درخت.
دخترک قیافشو مچاله کرد و با خستگی پیشنهاد رو پذیرفت.
-خوبه نه؟!

-آره خوبه ، آخه چه لزومی داشت تا اینجا بالا بیایم؟!

-اولا چیزی نمونده برسیم ثانیا به تو چه؟!

-مسعود؟!

-Ok بابا شوخی کردم. عزیزم اینهمه اذیت نکن باور کن اونی که اون بالاست ارزش دیدنشو داره!

-نمی شد کمی کم ارزش ترشو پیدا کنی تا اینهمه خسته نشم؟! بابا من دخترم ها!

-نکنه می خوای بگی دخترا ضعیفن؟!

 -نخیرم ...
....

-چشاتو ببند.

-مسعود یواشتر دردم می گیره.

-آماده ای؟!

-آره بابا.

-دادارادادام .

-واو!

-چطوره؟!

-محشر . نمیشه توصیفش کرد ! فوق العادست!

-اینجا همونجایی که من وقتی ناراحت میشم میام! بهم آرامش می ده! رنگ آمیزی رو می بینی؟!
یک چمنزار با علفای قد بلند و گل های رنگارنگ مابینشون؛ که با هر وزش باد امواج موزونی رو ایجاد می کردند. صحنه ای بود که مسعود به شیلا نشون می داد.

....
..

لحاف و از روش کشید خواب نبود ولی می خواست مطمئن بشه که همه خوابیدن. عادت هر شبشه که نصف شبا از خواب پا بشه. رفت سراغ در اتاقش. می خواست مطمئن بشه که بستست. بعد اون رفت سراغ میز تحریر چوبیش. چراغ مطالعه رو تا نزدیکیای میز پایین آورد و روشنش کرد. کاغذ سفیدی از تو چرک نویساش بیرون کشید ، مدادم همون نزدیکیا بود. مکثی کرد داشت فکر می کرد که چی بنویسه! همیشه وقتی به این قسمت می رسید دچار شک و تردید می شد که چی بنویسه! آخه می خواست برای عزیزترین کسش نامه بنویسه! آهی کشید و شروع کرد؛

****
سلام عزیزم
چطوری ؟! خوش می گذره؟! مگه میشه اونجا بهت بدم بگذره!
منم خیلی خوبم "با اینکه اوضاع داغونی داشت ولی دلش نمی خواست اونو با حرفاش ناراحت کنه" . می دونی قبل اینکه بنویسم به چی فکر می کردم؟! شیلا خیلی می ترسم ! ترسم از اینه که این نامه ها رو از رو عادت بنویسم و نه نیاز! کاش بودی و دیگه مجبور نمی شدم تا با این کاغذای لعنتی حرف بزنم!
"چشاش پر شده بود!
راستی شیلا یادته یه بار باهم رفتیم و اون چمنزار و بهت نشون دادم؟! من که هیچ وقت یادم نمی ره! درست قبل بیماریت "مکث کرد ... مکثش طولانی شده بود می ترسید بفهمه با آستینش چشای خیسشو پاک کرد" . ولی خیلی خوش گذشت من که هیچ وقت یادم نمی ره!
شیلا می دونم که اونجا حالت خیلی خوبه و هیچ ناراحتی نداری وهمین منو خوشحال می کنه . راستی از خدا بپرس منو کی می بره پیش تو؟! دلم برات یه ذره شده! از این بعدشو بده خدا بخونه ؛
سلام خدای مهربون مواظب شیلای من هستی که نه؟! خدا جونم بخدا خیلی دلم براش تنگ شده! اینجا همه فکر می کنن من دیوونه شدم ، هیچ کس حرفمو باور نمی کنه . خدا جون دیگه از این لباسای سفید خسته شدم! برام تنگ شدن نمی زارن خوب نفس بکشم! خدا جونم اینا که منو جزو خودشون قبول نمی کنن پس چرا منو پیش عشقم نمی بری؟! می دونی چند تا نامه برات نوشتم؟! البته حقم داری ندونی چون دیدم خانوم پرستاره وقتی نامه هارو ازم گرفت کجا ریختشون! خدا جونم اونا هیچ کدون آدرس تورو نمی دونن ولی من آدرستو از گنجشکا گرفتم! خدا جونم من خیلی تنهام! تورو خدا منو اینجا تنها نذار.
****

صبح زود مثل همیشه خانوم پرستار برای بردن بیمارا به دستشویی رفت سراغ مسعود تا بیدارش کنه.
مسعود ، آقا مسعود بیدار شو، نکنه باز داری خواب شیلا رو می بینی!؟ بهش بگو فردا دوباره میای سراغش الان وقت دستشویی. مسعود.... مسعود داری عصبیم می کنیا پاشو. با تو ام یالا پاشو.
ولی مسعود رفته بود و 2 چیز و جا گذاشته بود. یکی بدنش یکیم تبسم زیبای روی لباش

چرا گرفته دلت ، مثل آنکه تنهایی .


چقدر هم تنها !



خیال می‌کنم


دچار آن رگ پنهان رنگ‌ها هستی .



دچار یعنی


عاشق .



و فکر کن که چه تنهاست


اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد .......

" سهراب سپهری "

یه ماشین حساب همه کاره

یه ماشین حساب که همه کار میکنه حتی منحنی و لگاریتم بدست میاره مخصوص دانشجوها که چون فرمتش جاوا هست روی بیشتر گوشی ها اجرا میشه.

                                           ماشین حساب

                                       برای دانلود اینجا کلیک کنید.